داستان آبیدیک

stow

sto


فارسی

1 عمومی:: پركردن‌، خوب‌ جا دادن‌، مخفی‌ كردن‌، تنگ‌ هم‌ چیدن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. carefully, neatly, safely | away PREP. in The luggage was now safely stowed away in the back of the truck.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code