داستان آبیدیک

twinkle

twɪŋkəl


فارسی

1 عمومی:: چشمك‌ زدن‌ (بویژه‌ در مورد ستارگان‌)، برق‌ زدن‌ یاتكان‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. mischievous, wicked PHRASES a twinkle in sb's eye

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb flicker: The stars twinkle in the night.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code