داستان آبیدیک

vibrate

va͡ibɹe͡it


فارسی

1 عمومی:: ارتعاش‌ داشتن‌، نوسان‌ كردن‌، جنبیدن‌، لرزیدن‌، تكان‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. gently VERB + VIBRATE seem to PREP. through The thuds vibrated through the car. | with The atmosphere seemed to vibrate with tension.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code