دیکشنری
داستان آبیدیک
Ingestion
ɪnd͡ʒɛst͡ʃən
فارسی
1
عمومی
::
در هنگ، داخل معده كردن، فرو بری، قورت دادن، در هنج
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INGATHER
INGATHERING
INGEMINATE
INGEMINATION
INGENERATE
INGENIOUS
INGENIOUSLY
INGENUE
INGENUITY
INGENUITY PATHWAY ANALYSIS
INGENUOUS
INGENUOUSLY
INGENUOUSNESS
INGEST
INGESTA
INGESTION
INGESTION RATE
INGESTIVE
INGLE
INGLENOOK
INGLORIOUS
INGLORIOUSLY
INGLORIOUSNESS
INGLUVIES
INGOING
INGOT
INGRADIENT
INGRAFT
INGRAIN
INGRAINED
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید