داستان آبیدیک

abroad

əbɹɔd


فارسی

1 عمومی:: پهن‌، بیرون‌، وسیع‌، خارج‌ از كشور، خارج‌، گسترش‌ یافته‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. out of one's own country: He is abroad in France. adj. covering a large area; widely: Change is abroad in China.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code