chairman

t͡ʃɛɹmən


فارسی

1 عمومی:: ریاست‌ كردن‌، رئیس‌، فرنشین‌، اداره‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun leader in charge: Chairman Mao founded modern China.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code