داستان آبیدیک

crunch


فارسی

1 عمومی:: کرانچ

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: صدای‌ خرد كردن‌ یا خرد شدن‌ چیزی‌ زیر دندان‌ یا زیر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. loudly | underfoot Snow crunched underfoot. | up PREP. on He was crunching loudly on an apple

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code