دیکشنری
curdy
kɜɹdi
فارسی
1
عمومی
::
بسته، )مانند(دلمه
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
CURATION
CURATIVE
CURATIVE CARE
CURATOR
CURATORIAL
CURATORSHIP
CURB
CURB CUTS
CURB WALK
CURBSTONE
CURCUMA
CURCUMIN
CURD
CURDLE
CURDLE BLOOD
CURDY
CURE
CURE , CURING
CURE ALL
CURE OF
CURED MEAT
CURELESS
CURETTE
CURFEW
CURIA
CURIALISM
CURIE DEPTH
CURING
CURING AGE
CURING PERIOD
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید