داستان آبیدیک

deploy


فارسی

1 عمومی:: جبهه‌، بحالت‌ صف‌ دراوردن‌، قرار، گسترش‌ یافتن‌، گسترش‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. effectively Tanks were deployed effectively during the long campaign. PREP. against She rejected the arguments that had been deployed against her.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code