داستان آبیدیک

dissociate


فارسی

1 عمومی:: رسواكردن‌، جداكردن‌، قط‌ع‌ همكاری‌ وشركت‌

شبکه مترجمین ایران

2 روان شناسی و مشاوره:: گسستگی

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: dissociate yourself from sth [ R ] to make it publicly known that you are not in any way connected to, or responsible for someone or something, often to avoid blame or embarrassment • Most party members are keen to dissociate themselves from the extremists.

Cambridge-Phrasal Verbs


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code