exquisite

ɛkskwɪzɪt


فارسی

1 عمومی:: دلپسند، شدید، نفیس‌، دقیق‌، عالی‌، حساس‌، بدیع‌، مط‌بوع‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. of great beauty so as to arouse delight: We saw a most exquisite sunset.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code