داستان آبیدیک

fertile


فارسی

1 کشاورزی:: نطفه دار/بارور

اصطلاحات پیشنهادی دکتر حسن مهربانی یگانه

2 عمومی:: بارور، پرثمر، حاصلخیز، برومند، پربركت‌، زایا

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, look | become | remain, stay ADV. extremely, highly, very a highly fertile soil

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. productive: Sichuan is a fertile province. adj. creative: He has a fertile imagination.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code