داستان آبیدیک

fizzle

fɪzəl


فارسی

1 عمومی:: فش‌ فش‌، وزوز (صدای‌ هیزم‌ تر هنگام‌ سوختن‌)، زرزر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: fizzle out to gradually end, often in a disappointing or weak way • They went off to different universities and their relationship just fizzled out.

Cambridge-Phrasal Verbs


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code