داستان آبیدیک

fracture


فارسی

1 عمومی:: شكافتن‌، شكستگی‌، شكستن‌، شكست‌، انكسار، ترك‌، شكاف‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: شکستگی

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. fatigue, stress He suffered a stress fracture of the right foot. | hairline | compound, depressed, double, multiple, simple, spiral | hip, leg, skull, spinal, etc. VERB + FRACTURE suffer, sustain

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code