داستان آبیدیک

grandparent

gɹændpɛɹənt


فارسی

1 عمومی:: جد یا جده‌، پدر بزرگ‌ یا مادر بزرگ‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. maternal, paternal | doting a present from his doting grandparents QUANT. set I've sent photos of the children to both sets of grandparents.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code