دیکشنری
داستان آبیدیک
imbrue
ɪmbɹu
فارسی
1
عمومی
::
مرطوب كردن، خیساندن، الوده كردن، تر كردن، اغشتن
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
IMBECILE
IMBECILELY
IMBECILITY
IMBED
IMBEDDED
IMBIBE
IMBIBITION
IMBIC
IMBITTER
IMBODY
IMBOSOM
IMBRICATE
IMBRICATE SCALES
IMBRICATION
IMBROGLIO
IMBRUE
IMBRUTE
IMBUE
IMBUE WITH
IMBURSE
IMEANT HIS BROTHER
IMEANT THAT HE IS KI
IMEANT YOU TO STAY
IMFANCY
IMIGRATION
IMITABILITY
IMITABLE
IMITATE
IMITATION
IMITATION DIAMOND
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید