دیکشنری
immerge
ɪmɜɹd͡ʒ
فارسی
1
عمومی
::
غوطه دادن(در اب یا مایع دیگری)، غسل، فرو بردن
شبکه مترجمین ایران
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
IMMEDIATE OPERAND
IMMEDIATE RECOGNITION
IMMEDIATE RELIEF
IMMEDIATE SELECTION
IMMEDIATELY
IMMEDIATENESS
IMMEDICABLE
IMMELODIOUS
IMMEMORIAL
IMMEMORIALLY
IMMENSE
IMMENSELY
IMMENSENESS
IMMENSITY
IMMENSURABLE
IMMERGE
IMMERGECE
IMMERGENCE
IMMERSE
IMMERSE IN
IMMERSED IN DEBT
IMMERSED IN THINKING
IMMERSION
IMMERSION WEEK
IMMERSIONISM
IMMERSIVE CONTENT
IMMERSIVE MARKETING
IMMERSIVE VIRTUAL REALITY
IMMESH
IMMETHODICAL
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید