دیکشنری
داستان آبیدیک
inframaxillary
ɪnfɹəmæksəlɛɹi
فارسی
1
عمومی
::
وابستهبهاروارهزیرین
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INFORMED DECISION
INFORMED SOURCES
INFORMED TRADING
INFORMER
INFORMITY
INFORTUNE
INFRA
INFRA AXILLARY
INFRA DIG
INFRACLAVICULAR
INFRACOSTAL
INFRACT
INFRACTION
INFRAHUMAN
INFRAMARGINAL VOTERS
INFRAMAXILLARY
INFRAMAXILLARY NERVE
INFRAMUNDANE
INFRANGIBILITY
INFRANGIBLE
INFRAORBITAL
INFRARED
INFRARED ASTRONOMY
INFRARED BEAM DETECTOR
INFRARED DETECTOR
INFRARED LIGHT SOURCE
INFRARED TELESCOPE
INFRARENAL
INFRASCAPULAR
INFRASONIC
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید