داستان آبیدیک

overdue

ovəɹdu


فارسی

1 عمومی:: موعد رسیده‌، دیر امده‌، سر رسیده‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be | become ADV. long These reforms are long overdue. PREP. for This system is overdue for reform. PHRASES months/weeks/years overdue These changes are years overdue.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code