داستان آبیدیک

pasture

pæst͡ʃəɹ


فارسی

1 عمومی:: (pasturage) چراگاه‌، چراگاه، چرانیدن‌، گیاه‌ وعلق‌ قصیل‌، مرتع‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun meadow: The horses were grazing in the pasture.

Simple Definitions

2 general:: see PUT OUT TO GRASS (PASTURE).

American Heritage Idioms


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code