داستان آبیدیک

subsidence

səbsa͡idəns


فارسی

1 عمومی:: فروكش‌، نشست‌، نشست، فرونشست‌، فرونشینی‌، تخفیف‌ درد، فروكشی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. rapid, slow, steady VERB + SUBSIDENCE be liable to, suffer from A number of houses had suffered from coal-mining subsidence. SUBSIDENCE + VERB occur

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code