دیکشنری
داستان آبیدیک
depone
dipon
فارسی
1
عمومی
::
عزل نمودن، ته نشین كر، معزول كردن، گواهی دادن
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
DEPLOY
DEPLOYMENT
DEPLOYMENT ARCHITECTURE
DEPLOYMENT DIAGRAM
DEPLOYMENT OF MIXED COMPONENTS
DEPLOYMENT PLANNING
DEPLOYMENT PREPARATION ORDER
DEPLTION PRESSURE
DEPLUMATE
DEPLUMATION
DEPLUME
DEPOLARIZATION
DEPOLARIZATION RATIO
DEPOLARIZE
DEPOLITICIZATION
DEPONE
DEPONENT
DEPONONT
DEPOPULATE
DEPOPULATION
DEPORT
DEPORTABLE
DEPORTATION
DEPORTEE
DEPORTMENT
DEPOSABLE
DEPOSAL
DEPOSE
DEPOSIT
DEPOSIT (LOSE YOUR DEPOSIT)
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید