داستان آبیدیک

flaunt

flɔnt


فارسی

1 عمومی:: خودنمایی‌، خرامیدن‌، جولان‌ دادن‌، به‌ رخ‌ كشیدن‌، بالیدن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. deliberately, openly openly flaunting their wealth PREP. in front of She flaunted her success in front of the others.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code