داستان آبیدیک

flavor

fle͡ivəɹ


فارسی

1 عمومی:: ط‌عم‌، خوش‌ مزه‌، مزه‌ وبو، چاشنی‌، مزه‌، مزه‌ دار كردن‌، طعم

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun taste: The flavor of the food was delicious. verb seasoned: She flavored the food well.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code