دیکشنری
داستان آبیدیک
orgies
ɔɹd͡ʒiz
فارسی
1
عمومی
::
عیاشی، هرزگی، مستی، میگساری
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
ORGANIZED
ORGANIZER
ORGANIZING CATEGORIES
ORGANOGRAPHY
ORGANOLEPTIC
ORGANOLOGY
ORGANON
ORGANOPHILIC MONTMORILLONITE (OMMT)
ORGANOSILANE
ORGANUM
ORGANZA
ORGANZINE
ORGASM
ORGEAT
ORGIASTIC
ORGIES
ORGY
ORIEL
ORIENT
ORIENT TO
ORIENTAL
ORIENTAL AMBER BALSAMIC
ORIENTAL MEDICINE
ORIENTALISM
ORIENTALIST
ORIENTALIST SCHOLAR
ORIENTALIZE
ORIENTALLY
ORIENTATE
ORIENTATED
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید