داستان آبیدیک

unavoidable

ʌnəvɔ͡idəbəl


فارسی

1 عمومی:: اجتناب‌ ناپذیر، غیر قابل‌ اجتناب‌، چاره‌ ناپذیر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, prove, seem | become | make sth This latest incident makes his dismissal unavoidable. ADV. absolutely, quite, totally, utterly | almost

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code