داستان آبیدیک

vaccinate

væksəne͡it


فارسی

1 عمومی:: واكسن‌ زدن‌ به‌، برضد بیماری‌ تلقیح‌ شدن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to inoculate with vaccine to prevent disease: Children must be vaccinated before attending school., verb inoculated: We vaccinated them against measles.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code