داستان آبیدیک

vacillate

væsəle͡it


فارسی

1 عمومی:: مردد بودن‌، دودل‌ بودن‌، تردید داشتن‌، دل‌ دل‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to hesitate, waffle, or hang back undecided: He vacillated until all chance of success was lost. verb to swing from one course of action to another: He vacillated in his decision to go.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code